- مینا رامی
* ارادت خاصی به شهید بهشتی داشت
شهید احمد غدیریان دارای شخصیتی فراتر از یک خبرنگار بود؛ هر چند وی خبرنگار رسمی روزنامه جمهوری اسلامی بود.
شهید غدیریان شخصیتی شناخته شده در اهواز بود که به دلیل فعالیت هایی که در جنگ داشت، همه خوزستان وی را می شناختند.
او محدود در یک فعالیت نبود و معتقد بود نظام تازه تاسیس شده و باید شبانه روز در تحکیم نظام تلاش کند و هر جا که نیاز به کمک بود، سریع و بدون درنگ انجام می داد و چون روحیه کار تشکیلاتی داشت، در ساماندهی فعالیت ها خیلی کمک می کرد.
احمد به شهید بهشتی علاقه ویژه داشت و از طرفی به لحاظ مطالعات ، فردی آگاه در مسائل سیاسی بود و با آن رادیوی معروفی که داشت همه اخبار را پیگیری می کرد.
در حوزه تشکیلات ارادات خاصی به شهید بهشتی داشت و حتی صبح شهادت شهید بهشتی و ۷۲ تن از یاران ایشان، احمد به دیدار آیت الله بهشتی رفته بود. در سفر استانی که شهید بهشتی به خوزستان آمده بود، گام به گام در طول سفر همراه شهید بهشتی بود. سعید تجویدی یکی از همرزمان و دوستان مسجدی وی طبق عادت که تاشب می نشستیم و صحبت می کردیم یکبار در جبهه بودیم نشسته بودیم و در باره تشکیلات و به ویژه ظلمی که در حق شهید بهشتی شده بود، صحبت می کردیم و بعد که تمام شد شهید غدیریان از من قول گرفت که در عملیات بعدی اطلاع بدهم تا او برای عملیات بیایید. من قبول نکردم؛ اما خیلی اصرار کرد و در شب عملیات شهید مدنی در ۲۷ شهریور سال ۶۰ با من در سوسنگرد حاضر شد.
* حضور در تمام عملیات و مناطق جنگی خوزستان
با آغاز جنگ تحمیلی این نقش تشکیلاتی شهید احمد پررنگ شد و ارتباط مستمر با مسئولان و فرماندهان جنگ داشت و تا موقع شهادتش تقریبا در تمامی عملیاتها و مناطق جنگی هم به عنوان خبرنگار و هم به عنوان رزمنده حضور داشت و در زمینه خبرنگاری طوری بود که سرعت و دقت اخبار احمد از اخبار صدا وسیما دقیق تر بود.
حضور در خانواده انقلابی و مذهبی از احمد فردی مبارز و مدافع انقلاب ساخته بود و در روزهای آغاز جنگ نیز این خانواده یک شهید (محسن غدیریان) را تقدیم انقلاب کرده بودند.
یکی از اقداماتی که شهید غدیریان در کنار حضور در جبهه انجام می داد، جمع آوری کمک های ادارات و سازمان های دولتی برای پشتیبانی از جنگ بود.
وی سعی می کرد اخبار جنگ را به شکل صحیح و درست به مسئولان انتقال دهد و در این زمینه از افراد مورد وثوق آیت الله موسوی جزایری در خوزستان بود.
در زمان حضور مقام معظم رهبری در کسوت نماینده حضرت امام در مناطق جنگی در اوایل جنگ، شهید احمد چندین بار با ایشان دیدار داشت. شهید غدیریان عادت داشت هر روز صیح که عملیات داشتیم در خط مقدم حاضر شود و در کنار رزمندگان به ویژه بچه های اعزامی از مسجد جزایری حاضر شوند و با هم صحبت کنند. در آن دوران شهید غدیریان با سردار علی شمخانی، فرمانده سپاه وقت اهواز و شهید حسن باقری، ارتباط نزدیکی داشت.
حسن باقری که نام اصلی او غلامحسین افشردی بود، نیز خبرنگار روزنامه جمهوری اسلامی بود.
* روز و نحوه شهادت احمد غدیریان
شب عملیات در منطقه سویدانی سوسنگرد بود و گلوله باران سنگینی بود و دشمن از همه نوع سلاح داشت استفاده می کرد. سعید تجویدی از همرزمان او نقل می کند:
دیدم بیرون خیلی عراق دارد تیراندازی می کند اصرار کردم تا او را وارد سنگر کردم و شهید غدیریان برای اینکه مزاحم کارمان نشود تا پایان عملیات هیچ حرف و صحبتی نکرد و ارام کنارم نشست
در آن شب رمز عملیات ساعت ۲ نصف شب اعلام شد و عملیات آغاز شد و خاکریز عراقی سقوط کرد و ما نماز صبح را پس از فتح خواندیم.
بعد از نماز صبح قصد حرکت به محل درگیری برای ساماندهی نیروها را داشتیم که شهید غدیریان گفت: من هم می خواهم بیایم؛ اما من گفتم نه نمی شود تو اصلا سلاح نداری.
او با لبخند دست در جیبش کرد و قلم خود را بیرون آورد و گفت این هم سلاح من و اسلحه ما خبرنگاران قلم ماست.
در گرگ و میش هوا به سمت مقر عراقی حرکت کردیم چون معبر باز شده در میدان مین را گم کرده بودیم ناچاراً باید از میدان مین پاک سازی نشده عبور می کردیم و احمد پشت سر من قدم قدم می آمد.
بعد از مدتی به نیروهای خودی رسیدیم که به شدت درگیر با نیروهای عراقی بودند، سریع شروع به ساماندهی گردانها و تعیین خط حد آنها کردم که ناگهان سرم گیج رفت و گوشم صدای زنگ و پای چپم خیس شد و چشمانم بجز غبار چیزی نمی دید.
در این حال و هوا صدای نفس سخت احمد غدیریان مرا متوجه اتفاقی کرد که افتاده بود، گلوله خمپاره به فاصله کمی جلوی ما به زمین اصابت کرده بود و ترکش به پای من و پهلوی احمد فرو رفته بود.
احمد لحظات شیرین شهادت را طی می کرد ، با اینکه درد شدید داشتم؛ اما درد خودم به کنار، جلوی چشم هایم بهترین دوست و برادرم در حال شهادت بود.
احمد را در حالی که به سختی تمام نفس می کشید بوسیدم و با او شروع به صحبت کردم او می شنید؛ اما فقط می توانست با چشمانش به التماس های من پاسخ دهد؛ گرچه چشم هایش هم به سرعت در حال بی رمق شدن بودند.
التماس می کردم احمد قول بده حتما آن دنیا شفیع من شوی و احمد با آخرین حرکات پلک هایش اشاره کرد: باشد!!
شهید احمد غدیریان به آرامی در آغوشم شهید شد و پر کشید؛ در حالی که می دیدم که با حرکت چشم ها، او نیز به ما قول هایی داد.
بدین ترتیب مردی که روزی خبرنگار بود خود شد خبری جاودان!!
روحش شاد و یادش گرامی باد.