پایگاه عصر اتحاد- منوچهر برون: روزی نهچندان دور، مرغ یکی از نمادهای سادگی و فراوانی در سفره ایرانی بود؛ غذایی همیشگی که در مهمانی و خانه، در قابلمههای مادربزرگ و قابهای تلویزیون، نشانی از رفاه نسبی داشت.
اما امروز، این پرندهی آشنا، آرامآرام از سفرههای مردم پر میکشد و در آسمان قیمتها گم میشود.
در مهرماه ۱۴۰۴، بار دیگر بازار مرغ با جهشی تازه روبهروست.
از ۹۳ هزار تومان در واحدهای مرغداری تا بیش از ۱۰۴ هزار تومان در بازار آزاد، و مرغ کشتار که گاه به ۱۵۵ هزار تومان رسیده است؛
اعدادی که سردند، اما در دلشان گرمای اضطراب یک خانواده نهفته است.
حالا دیگر خرید یک مرغ متوسط، معادل نیمی از حقوق روزانهی کارگر است.
این افزایش قیمت تنها ماجرای مرغ نیست؛
روایتی است از چرخهی پرهزینهی تولید، از هزینهی خوراک دام، انرژی، حملونقل و سیاستهایی که گاه بیآنکه از زندگی مردم خبر داشته باشند، روی کاغذ تصمیم میگیرند و در واقعیت، زندگی را سنگینتر میکنند.
اما مسئله تنها اقتصاد نیست؛
وقتی غذایی ساده، به کالایی لوکس بدل میشود، اعتماد مردم به تعادل اجتماعی نیز خدشهدار میگردد.
مردم میپرسند: چگونه ممکن است در سرزمینی که خورشید و خاک و زحمت جاری است، لقمهای ساده اینچنین دور از دسترس شود؟
در چنین شرایطی، باید پرسید: آیا وقت آن نرسیده که به جای درمانهای مقطعی، نگاه عمیقتری به نظام تولید و توزیع انداخت؟
مرغ، آزمون کوچکی از عدالت اقتصادی است؛ اگر نتوانیم این پرندهی بیادعا را بر سر سفره نگه داریم،
چگونه از ثباتِ دیگر عرصهها سخن بگوییم؟
گرانیِ مرغ، فقط تغییر عددی در تابلوی بازار نیست؛
صدایی است از دلِ سفرهها، که هر روز کوچکتر میشوند.
و در این میان، آنچه باید بیدار شود، نه فقط بازار، که وجدان سیاستگذاری است.
مرغ روزی نماد برکت بود؛
امروز اما، شاید یادآور این حقیقت باشد که برکت،
تنها در وفور نیست، در تدبیر و عدالت است.
منوچهربرون